دلنوشته

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی

مردی که مردم را بیشتر از خود دوست داشت...

دوشنبه, ۱۳ تیر ۱۴۰۱، ۰۸:۱۸ ب.ظ

بعضی آدم‌ها از جنس آسمان هستند ، برای این زمین نیستند آمده‌اند که جلوه انسانیت را به رخ دنیا بکشند و بروند اما رفتن با رفتن فرق می‌کنند...

بعضی‌ ها در تاریخ گم می‌شوند، بعضی‌ها را در تاریخ گم می‌کنند ، بعضی‌ها تلاش می‌کنند تا افرادی مهربان و بزرگ و شجاع در تاریخ نام و نشانی ازشان باقی نماند!

اما مگر می‌شود اثر مثبت کار خودش را نکند!

امروز قصد داریم تا در مورد یکی از این مردان با شما گفتگو کنیم مردی که مردم را بیشتر از خود دوست‌داشت ، مردی که انسانیت را معنایی تازه داد.

در مورد امام اول مقاومت، انسان آسمان، مسیح خرداد، امام سید موسی صدر .

آقا موسی مجتهد ایرانی و بزرگ جهان تشیع در تاریخ 14 خرداد 1307 در شهر قم چشم به جهان گشود .

پدر ایشان آیت‌الله صدر بزرگ از مؤسسین و علمای ثلاثه حوزه علمیه قم بود.

آقا موسی از ابتدا هم با همه فرق داشت زمانی‌ که به‌ عنوان اولین روحانی به دانشگاه تهران رفت تا حقوق بخواند و حامی مردم باشد تا زمانی‌که اولین روزنامه حوزه را در قم تاسیس و راه‌اندازی کرد و زمانی‌که به دعوت مردم لبنان برای سر و سامان دادن به وضع بد آن روزگار لبنان راهی آن دیار شد.

آقا موسی با همه فرق داشت انسان را برای انسان می‌خواست.

آقا موسی شیعه واقعی امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام بود.

چقدر در کتاب‌ هفت روایت خصوصی و دیگر آثار نشر امام موسی صدر از ایشان به‌ درستی یاد شده‌است. 

کاش هیچ‌ وقت شهریور 1357 نمی‌آمد...

کاش هیچ‌ وقت دعوت قذافی را قبول نمی‌کرد...

کاش هیچ‌ وقت به آن سفر نمی‌رفت و هزاران کاش دیگر که در دل دوستداران ایشان مانده‌ است.

در دل دوستداران امام و مقاومت، در دل دوستداران امام انسانیت، در دل دوستداران شیعه واقعی علی علیه‌السلام ،در دل دوستداران کسی که جایش به‌ شدت خالی است و هرگز پر نخواهد شد .

چهل و چند سوال شده‌ است که از رفتن تو گذشته‌است ،سفر مگر چقدر طول می‌کشد؟

راستی خبر داری خیلی‌ها که منتظر بازگشتت بودند از دنیا رفته‌اند؟

راستی خبر داری که منطقه چه تغییراتی کرده‌ است؟

راستی خبر داری که چه جوان‌هایی که تو را ندیده‌اند اما شیفته مسلک و مرام تو شده‌اند؟

راستی خبر داری که از سخنرانی های تو چند نفر عاشق تشیع شده‌اند؟

می‌دانید چقدر جایت خالی است؟

می‌دانید چقدر دل‌تنگ تو هستیم؟

چرا این سفر تمام نمی‌شود چرا به ما برنمی‌گردی؟

چرا عصایت را به میله های زندان نمیزنی؟

راستی خبر داری که پروین خانم ...

 

نویسنده :مهدی صمدی

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱/۰۴/۱۳
ARYANA

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی