دلنوشته

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی

۵ مطلب با موضوع «دلنوشته» ثبت شده است

شما را نمیدانم ولی من در عصرها بسیار دلتنگ می شوم.

عصر ها  بغض عجیبی دارد که گاهاً تلخ است.

انگار لحظات برایت حرمت عجیبی پیدا میکنند.

اصلاً تا  به حال به این موضوع فکر کرده ای که برخی لحظات حرمت عجیبی دارند!

شاید در آن لحظه هیچ اتفاق خاصی نیفتاده باشد ولی حال دل و روح شما بسیار عجیب و خوش است.

به طوری که اصلاً شاید نخواهی آن لحظه تمام شود و دوست داری عقربه های ساعت همانجا متوقف شود.

همه ی ما از این دست  احوالات را تجربه کرده ایم.

این قصه شامل ماه های سال نیز می شود.

مثلا در اواخر اسفند مردم شاد تر هستند و بغض شیرینی دارند دقیقاً بر عکس شهریور ماه که یک بغض تلخ  در گلو گیر کرده است!

حقیقتاً دلتنگی چیز خوبی نیست...

من در عصر ها احساسات عجیبی دارم.

گاه خوشحال و گاه غمگین

اما نقطه مشترک این عواطف دلتنگی همیشگی آن است!

شما چطور ، شما هم دلتنگ هستید؟

اصلاً چرا دلتنگ می شویم؟ تا به حال به این موضوع فکر کرده اید؟

گاهی همه چیز در زندگی خوب است و هیچ مشکلی نیست اما باز دلتنگ لحظات گذشته می شویم!

چرا حواسمان به لحظه نیست؟

مگر همین لحظات که در آن هستیم خاطرات شیرین و یا تلخ آینده نیستند؟

پس چرا جوری رقم نخورد که بعد از گذر زمان و مرور آن ها به جای اشک لبخند بر روی لبمان ننشیند!

چرا پس حواسمان به این گذر عمر نیست؟

شاید باید جور دیگری به زندگی نگاه کرد

شاید اصلاً باید جور دیگری باید زندگی کرد...

پس زمان را از دست ندهیم

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۰۱ ، ۱۶:۰۱
ARYANA

روزگار گاهی اوقات روی خوشش را به ما نشان میدهد و ما را در خوشی خود غرق میکند.

به طوری که شاید اصلاً در آن لحظات به این فکر نباشیم که ممکن است این خوشی به پایان برسد.

به این فکر نباشیم که شاید بعد از این سرازیری نوبت سربالایی باشد!

گاهی هم بر عکس می شود روزگار روی بد خود را به رخ ما میکشد!

بدبیاری پشت بدبیاری ، ناراحتی پشت ناراحتی و...

شاید در آن لحظات به خاطر حجم سنگین مشکلات و نا امیدی هرگز امید به دیدن طلوع را نداشته باشیم...

شاید هرگز به این مسئله حتی فکر نکنیم که این روزها هم پایان دارد.

اما ما چه بخواهیم و چه نخواهیم روزگار همین است!

هرگز همیشه شما را در شرایط عالی نگاه نمیدارد دقیقاً همانطور که هرگز در ناراحتی مطلق رهایتان نمیکند.

دنیا شبیه به یک نوار دو لبه است.

گاه شادی و گاه غمگین

گاه دارا و گاه ندار 

گاه سالم و گاه ناخوش

این یک چرخه است !

اگر بخواهم راحتر بگوییم یک امتحان از جانب معشوق!

آیا زمانی که شاد هستیم یاد لطف و رحمت خدا هستیم؟

یا فقط در پیچ و خم روزگار یادمان میایید رب العظیمی هست؟

اما نباید نگران بود چون خدا هست

حسبی الله ...

او مقدر میکند و مهربان تر از پدر و مادر است.

اگر شادی و نعمتی در زندگیمان جریان دارد از جانب اوست و اگر غمی هست از کرده ی خود ماست ...

دنیا را جدی نگیریم و در این سرا سخت نگیریم.

روزگار به خوبی برایمان میگذرد و غم امروز فراموش خواهد شد پس غم مخور.

امیدوارم تمام لحظات عمرشما عزیزان در شادی و سلامتی بگذرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۰۱ ، ۱۳:۲۶
ARYANA

به ادم ها اندازه ی چیزی که هستند باید احترام گذاشت، گاهی احترام زیاد باعث سرگیجه بعضی ها میشه...

شاید برای همه ی ما پیش آمده باشد که در محل کار یا بین دوستانم از رفتاری که با آن ها داریم برداشت دیگری کنند.

اگر به خواهم واضح تر بگویم همیشه افرادی هستند که فرق لطف و احترام را با وظیفه و چیزهای دیگر اشتباه می گیرند ...

افرادی که نمی توانند تشخیص دهند رفتار درست با آن ها نه برای خود آن هاست بلکه شخصیت طرف مقابل اینگونه است و اصلاً ادب و انسانیت اینگونه حکم می کند!!!

ولی شاید مشکل از خود افراد مودب باشد!!!

شاید اگر فقط یک بار دقیقاً همانگونه که آن افراد رفتار میکنند ، برخورد کنند دیگر چنین اتفاقاتی نیفتد...

یا شاید راه دیگری هم باشد!

همیشه گزینه ی حذف آدم ها روی میز وجود دارد!

شما فقط یک بار می توانید زندگی کنید پس لایق هستید که با بهترین انسان ها همنشین باشید.

پس می شود به راحتی ادم ها را کنار زد .

شاید راه حل درستی نباشد ولی قطعا تمام اعصاب خوردی ها و دلخوری های شما را تمام میکند...

شاید باید انسان های متوقع و گستاخ را در دنیای خودشان تنها گذاشت تا متوجه رفتار خود شوند 

هرچند که بعید است بتوان انسانی که خود را به خواب زده را بیدار کرد...

و ممکن است هزاران شاید دیگر وجود داشته باشد...

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۰۱ ، ۱۲:۴۲
ARYANA

این روزها بیشتر دلتنگ می شوم 

این روزها بیشتر به گذشته فکر میکنم 

بیشتر به تو و لبخند در عکس مینگرم

و با تعجب به خودم میگویم واقعاً چرا؟

چرا در آن لحظات این همه عشق را نفهمید ام!؟

چرا نگاه های پر معنای تو باید بعد از این همه سال برایم رمز گشایی شود؟

چرا در لحظه نبوده ام ؟

حتماٌ باید زمان مرا متوجه میساخت؟

حتماً باید فاصله مرا آگاه میکرد؟

کاش یک چراغ جادو داشتم تا بتواند مرا به عقب بازگرداند

کاش میشد...

دلتنگی چیز خوبی نیست !

وقتی میدانم دیگر نیستی 

وقتی میدانم دست هایت در دستان کسی جز من است 

وقتی میدانم قلبت برای او میزند 

وقتی میدانم حتی مرا به خاطر نداری

وقتی میدانم دیگر علاقه ای هم به یادآوری من نداری

گاهی چقدر زود دیر میشود ! 

قدیم ترها فکر میکردم این جمله یک کلیشه است برای افراد شکست خورده

اما حالا میفهمم معنی زمان را 

شاید چون من نیز شکست خورده ام ...

نویسنده :مهدی صمدی

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۰۱ ، ۱۹:۲۹
ARYANA

بعضی آدم‌ها از جنس آسمان هستند ، برای این زمین نیستند آمده‌اند که جلوه انسانیت را به رخ دنیا بکشند و بروند اما رفتن با رفتن فرق می‌کنند...

بعضی‌ ها در تاریخ گم می‌شوند، بعضی‌ها را در تاریخ گم می‌کنند ، بعضی‌ها تلاش می‌کنند تا افرادی مهربان و بزرگ و شجاع در تاریخ نام و نشانی ازشان باقی نماند!

اما مگر می‌شود اثر مثبت کار خودش را نکند!

امروز قصد داریم تا در مورد یکی از این مردان با شما گفتگو کنیم مردی که مردم را بیشتر از خود دوست‌داشت ، مردی که انسانیت را معنایی تازه داد.

در مورد امام اول مقاومت، انسان آسمان، مسیح خرداد، امام سید موسی صدر .

آقا موسی مجتهد ایرانی و بزرگ جهان تشیع در تاریخ 14 خرداد 1307 در شهر قم چشم به جهان گشود .

پدر ایشان آیت‌الله صدر بزرگ از مؤسسین و علمای ثلاثه حوزه علمیه قم بود.

آقا موسی از ابتدا هم با همه فرق داشت زمانی‌ که به‌ عنوان اولین روحانی به دانشگاه تهران رفت تا حقوق بخواند و حامی مردم باشد تا زمانی‌که اولین روزنامه حوزه را در قم تاسیس و راه‌اندازی کرد و زمانی‌که به دعوت مردم لبنان برای سر و سامان دادن به وضع بد آن روزگار لبنان راهی آن دیار شد.

آقا موسی با همه فرق داشت انسان را برای انسان می‌خواست.

آقا موسی شیعه واقعی امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام بود.

چقدر در کتاب‌ هفت روایت خصوصی و دیگر آثار نشر امام موسی صدر از ایشان به‌ درستی یاد شده‌است. 

کاش هیچ‌ وقت شهریور 1357 نمی‌آمد...

کاش هیچ‌ وقت دعوت قذافی را قبول نمی‌کرد...

کاش هیچ‌ وقت به آن سفر نمی‌رفت و هزاران کاش دیگر که در دل دوستداران ایشان مانده‌ است.

در دل دوستداران امام و مقاومت، در دل دوستداران امام انسانیت، در دل دوستداران شیعه واقعی علی علیه‌السلام ،در دل دوستداران کسی که جایش به‌ شدت خالی است و هرگز پر نخواهد شد .

چهل و چند سوال شده‌ است که از رفتن تو گذشته‌است ،سفر مگر چقدر طول می‌کشد؟

راستی خبر داری خیلی‌ها که منتظر بازگشتت بودند از دنیا رفته‌اند؟

راستی خبر داری که منطقه چه تغییراتی کرده‌ است؟

راستی خبر داری که چه جوان‌هایی که تو را ندیده‌اند اما شیفته مسلک و مرام تو شده‌اند؟

راستی خبر داری که از سخنرانی های تو چند نفر عاشق تشیع شده‌اند؟

می‌دانید چقدر جایت خالی است؟

می‌دانید چقدر دل‌تنگ تو هستیم؟

چرا این سفر تمام نمی‌شود چرا به ما برنمی‌گردی؟

چرا عصایت را به میله های زندان نمیزنی؟

راستی خبر داری که پروین خانم ...

 

نویسنده :مهدی صمدی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۰۱ ، ۲۰:۱۸
ARYANA